وای اگر قلب مرا نشناسی ..

 

سلامی دوباره

فقط اومدم که بگم من هستما

گاهی حرفای زیادی برای گفتن داریم اما موقع گفتن که میرسه

سکوت...

 

عشق من جز غم دلواپسی نیست

آخه قلبم مثه قلب کسی نیست

من پر از احساسم

تو پر از احساسی

وای اگر قلب مرا نشناسی

بیا با عشق و احساس منو دوباره بشناس

..

من نه عمری پشت شیشه چون عروسک بودم

نه که خفته بین پنبه ها و پولک بودم

من اگر سردار عشقم یا که پاکباخته ام

سرنوشتم رو با دستای خودم ساخته ام

قصه ها گذشته بر من تا بدونم کیستم

 سرگذشتم هر چه بوده من پشیمان نیستم

یه زمان عاشق و گاهی توی آغوش هوس

هر چه بوده همه انتخاب من بوده و بس

...

گاهی سرشار از حقیقت گاهی مغلوب گناه

هر چه هستم تو فقط من رو برای من بخواه

من اگر مریم پاکم یا که یک گیاه هرز

عشق من بیا به باورهای من عشق بورز

من پر از احساسم تو پر از احساسی

مگه میشه قلبمو نشناسی

...

از بین عکسا قشنگترین عکسی که دیدم

 

دست هایم به آرزوهایم نمی رسند


آرزوهایم بسیار دورند


ولی درخت سبزم می گوید


امیدی هست، خدایی هست


این بار برای رسیدن به آرزوهایم


یک چوکی زیر پایم می گذارم


شاید این بار


دستم به آرزوهایم برسد

...

با آرزوی شادی

 

بازم بدرووووود

 

هیچی...

نمی دونم چرا هیچی ندارم که بگم

 

این روزا فقط سکوت سکوت سکوت

چه بی رنگه شب من

بد آهنگه شب من

نگاهی آشنا نیست

چه دلتنگه شب من

هوا سنگین  تن زخمی  شب سرد

سکوت شب پر از لالایی درد

تو رفتی و من از دنیا بریدم

به کنج سایه های شب خزیدم

چه بی رنگه شب من ...

برام هر گوشه از تو یادی داره

تو ذهنم از تو صدها یادگاره

از اون روزای خوبه آشنایی

چه موند با من به جز درد جدایی

چه بی رنگه شب من

بد آهنگه شب من ...

من و تو با پای خسته

سوی روشنی دویدیم

ای دریغ از کوشش ما

که به آخر نرسیدیم

منو با دلواپسیهام توی نیمه راه گذاشتی

واسه این شب زده افسوس

دیگه احساسی نداشتی

بذار تا از دو چشمام اشک بباره

شکسته من برات فرقی نداره

گنــاه توست که بر این حال و روزی

بسوز ای دل سزاواری بسوزی

چه بی رنگه شب من

بد آهنگه شب من

نگاهی آشنا نیست

چه دلتنگه شب من

...

 

 

حافظ؟

بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار

روز فراق را که نهد در شمار عمر

 

 

بدرود

شاد باشید

کی؟ کجا؟ چه جوری؟..

 

انتظار

نبودنش

ندیدنش

یعنی میشه یه روزی یه جایی ...یه جوری

آره خدا؟

حافظ؟..

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور..

 

نمی دونم..امید؟ آره دارم دارم دارم..

کاشکی بشه که...

باز هم سلام

از همون سلامای مخصوص که فقط ماله منه

خیلی وقته که به وبلاگم نمی رسم و کم میام نت..

یادش به خیر چه روزگاری داشتم با این وبلاگ

چقد عاشقانه میومدم و آپ می کردم..ولی حالا مشغولیتم زیاد شده و متاسفانه نمی تونم بیام

و به دوستام سر بزنم

از تعداد دوستانی که میومدن وبلاگم فقط چند نفر باقی موندن

ولی من همتون رو یادمه

بچه های مهربون و دوستای خوش قلب وبلاگی

چه کسانی که اومدن و رفتن

چه کسانی که عاشق شدن گریه کردن .. چند نفری به عشقشون رسیدن و بعضیا هم جدا شدن

 حتی یکی از دوستام قصد خودکشی داشت

خیلیا از وبلاگاشون خدافظی کردن..بعضیا کامپیوترشون رو فروختن و رفتن

امروز  دلم یهو واسه همه تنگ شد

این قانون زمینه که همیشه همه چیز پایدار نیست

کاش قدر لحظه هامون رو بدونیم و از خدای شادی ها بخواهیم که بهمون کمک کنه

تا به اون چیزیایی که برامون بهترینه برسیم..

دلم میخواد از عشق بگم

از شیرینی و تلخی که همه حتی برای یک بار هم که شده اون رو تجربه کردن..

میخوام بگم دوست داشتن هنر است و هر کسی نمی تونه نمی تونه نمی تونه دوست داشته باشه..

وقتی کسی رو دوست داری دلت می خواد همه چیزای خوب زندگی مال اون باشه

وقتی دوستی ها کهنه تر میشه قوی تر و استوار تر میشه و ما تشنه تر

وقتی با هم بودنمون بیشتر میشه نیازمون و توقعمون از طرف مقابل بیشتر میشه

زیاد نمی خوام حرف بزنم فقط میگم وقتی یکی واست خدا میشه

دل طاقت دوریشو نداره و برای لحظه ی دیدنش خدا خدا میکنی..

از خدا می خوام به قلب بی قرار من و قلب عاشق تو و همه اونایی که برای رسیدن یه سد دارن صبر بده

برای من و خودت و تمام آدما دعا کن

منم برای تو و همه آدما دعا می کنم

خدای شادی ها پشت و پناهتون..

شادی دنیا نثار قلب پاک و بی آلایش همه عاشقا..

تولدت مبارک محسن مهربونم

سلام بچه ها  حال و احوالتون چطوره؟ هوا سرد شده الانم داره تگرگ میاد چقد خوب

البته بندرهنوز هوا خوبه میشه با آستین کوتاه رفت بیرون..

ولی نمی دونم چرا بعضیا زمستونی پوشیدن

خدا رو شکر ۱ بار بارون بارید کلی خوشحال شدیم..مثل بارون ندیده ها پریدیم زیر بارون

حالا از این حرفا که بگذریممیگم هیچ می دونین ۱۵ آذر چه روزیه؟

 واسه من این روز خیلی خیلی قشنگه..

امروز یکی از اون روزای خوب خداست.. روزی که خدا یه آدم مهربون رو به زمین فرستاد تا با قلب پر محبتش لحظات تلخ و زجر آور زندگی من رو شیرین کنه و بهم آرامش بده

هر چند که محسن از من خیلی خیلی خیلی دوره اما وجودش برام خیلی ارزش داره

و احساس میکنم که همیشه پیشمه

محسن یکی از اون آدماییه که تو دنیا خیلی کم پیدا میشه

محسن جونم روز تولدت رو بهت تبریک میگم امیدوارم هیچوقت غم به دل قشنگت نشینه

و غصه واسه همیشه کوله بارشو از قلبت ببنده و بره.

محسن حسی که من به تو دارم یه حس خاصه..حسی که تا حالا تجربش نکرده بودم

بالاتر از دوس داشتن یا نیازه..بالاتر از عشقه.. تو برای من مقدسی..و برات احترام زیادی قائلم

   تولدت مبارک محسن جونم

 

روز تولدت شد و نيستم اما كنار تو

كاشكي مي شد كه جونمو هديه بدم براي تو

درسته ما نميتونيم اين روز و پيش هم باشيم

بيا بهش تو رويامون رنگ حقيقت بپاشيم

ميخوام برات تو روياهام جشن تولد بگيرمکاشکی میشد تولدت واقعی بگیریم

از لحظه لحظه هاي جشن تو خيالم عكس بگيرم

من باشم و تو باشي و فرشته هاي آسمون

چراغوني جشنمون، ستاره هاي كهكشون

به جاي شمع ميخوام برات غمهاتو آتيش بزنم

هر چي غم و غصه داري يك شبه آتيش بزنم

تو غمهاتو فوت بكني منم ستاره بيارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بكارم

كهكشونو ستاره هاش دريا و موج و ماهياش

بيابونا و بركه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلاي ياس وميخک

با ل فرشته ها و عشق و اشتياق و پولک

عاشق تو يه قلب بي قرار و کوچک

فقط مي خوان بهت بگن
.

.

.

 تولدت مبارک

 

اومدم بگم مثل بارون بهاری پاک و زلالی

دیدم تو مثل هیچکسی نیستی

اومدم بگم مثل خورشید گرم و روشنی

دیدم مثل اونم نیستی

اومدم بگم مثل دریا هستی

دیدم دریا خیلی کوچیکه

تو مثل اونم نبودی

اومدم بگم مثل کوهی

دیدم کوه استقامتو در مقابل تو کم میاره

دیدم کوهم نیستی

بالاتر از اونی

اومدم بگم مثل آسمون آبیه آبیه آبی هستی

دیدم آسمون آبی در مقابل تو بی رنگه

تو مثل هیچکسی نیستی تو

تو فقط و فقط مثل خودتی

خوده خوده خودت

دوست دارم

دوست دارم

دوست دارم

... 

 عزیزم هدیه من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک

محسنم دوست دارم تولدت مبارکـــــــــ

 

 

تولدت مبارک محسـن

Taredartzet shnorhavor

 

تولد آبجی نسیم گلم مبارکــــــــــــــــ ღ ღ ღ

ღ اگه گفتین چه خبره؟

 

من که گفتم این ماه خیلی قشنگه

 

party Happy Birthdayparty

.•* *•.•* .•* *•. .•*

party Happy Birthdayparty

.•* *•.•* .•* *•. .•*

party Happy Birthdayparty

.•* *•.•* .•* *•. .•*

party Happy Birthdayparty

.•* *•.•* .•* *•. .•*

تولد کیه اگه گفتین؟

خوب تولد نسیمیه دیگه مگه نمی دونین ۲۹ آبانه

.•* *•.•* .•* *•. .•*

نسیم جونم تولدت مبارک

کادوی من محفوظه نمیشه اینجا نشون داد

اینو ببین چه نازه

این فلش قشنگ از طرف محسن

تولدت رو بهت تبریک میگه

http://www.gfes.tpc.edu.tw/board/abc-song/birthday.swf

خیلی دوست دارم گلم

انشالله که به آرزوهای قشنگت زود زود برسی

بوس بوس بوس بوس

این کیک تولدته امیدوارم خوشت بیاد عزیزم

تولد تولد تولدت مبارک ، مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمع ها رو فوت کن

همگی باید برقصین حالا بیاین وسط

نسیم جونم تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبیاست

جشن تو شروع زیبای تموم شادیاس

جشن تو طلوع یک روزه مقدسه برام

وقت شکر گذاریه بسوی درگاه خداست

چو گلها سراپا نشاط و شوری ، تولّدت مبارک ، تولّدت مبارک

بهار امیدی ، همه سروری، تولّدت مبارک ، تولدّت مبارک

گل من ! چشمِ دلم از تو روشن شکفتی زیباتر از گل به گلشن

نشستی ، چون گل در باغ هستی ، تویی تو ، بهانه یِ هستیِِ من

دور ، از هر ، بلایِ ، خزانی بمانی ، با شور و نشاطِ جوانی بمانی

گل ، باشی ، که در جمعِ یاران نشینی ، در عالم ، به جز روی شادی نبینی

امیدوارم همیشه شاد باشی نسیمی

شاد باشید

معصوم جونم .. شادی خانوم تولدتون  مبارکــــ

 

سلاااااااااااااااااااام بچه ها

یه سلام بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند و گرم و صمیمی و مهربون به همتون

حالتون خوبــــــــــــه؟  چقد دلم واستون تنگ شده بود بچه ها

از خواب که بیدار شدم دیدم به به بندرعباس چقد مهربون شده

هوا چقد خوبه..خورشید خانوم یه ذره کم کار ی کرده و هوا دونفره شده

خوب بگذریم بعد از این همه وقت اومدم که ۲ تا تولد رو جشن بگیریم

همتون دعوتین

بچه ها این چند وقت که من نبودم نمی دونم چرا سایت های  آپلود عکس خراب شده... یا سایت باز نمیشه یا عکسی که آپلود میشه نمایش داده نمیشه

شما می دونین چرا؟

حالا من واسه تولد از کجا عکس بیارم؟دوس داشتم عکسایی که خودم دارم رو بذارم

حالا عیب نداره بذا برم بگردم ببینم عکسای خوشگل پیدا میکنم

بعدا بهتون می گم تولد چه کسانیه

آخیش الان از نسیم پرسیدم آدرس یه سایت آپلود بهم داد

خوب حالا بگم تولد کیه؟

اول کدوم رو بگم؟

خوب معلومه اول دوست جونمو که خیلی نازه  معصوم جونم http://sheytonaka.blogfa.com/ تولـــــــدت خیلی مبــــــــــــارک

تولد تولد تولدت مبارک خانمی خیلی ماهی ..امیدوارم به آرزوهای قشنگت برسی

برات هر چی خودت می خوای رو از خدای مهربون آرزو دارم گلم

 انشالله همیشه شـــــــــــــــــاد شــــــــاد باشی

آقایون دس خانوما رقص دس  دس  دس تولد معصوم جونه هوراااااااااااااااااااااااااااااااا

عسلی باید برقصه عسل بیا وسط همه با هم صداش کنین عسلی باید برقصه آها آها آها آها

معصوم جونم ۲۲ آبــــــــــان شده ۲۲ سالش

وای فرشاد تو وبلاگش گفته ۲۳ من نمی دونم حالا ۲۲ یا ۲۳؟

راستی فرشاد هم تولد گرفته اینم آدرسشه >>> http://asheghandivanand.blogfa.com/

یه تولد دیگه هم داریم اگه گفتین تولد کیه؟

نمی دونین؟ خوب فکر کنید ..بیشتر  ... آآآآآ  دارین نزدیک میشین

نفهمیدین؟ بابا شادی جونم دیگه شادی رو نمیشناسین؟

 خوب همین وبلاگم دیگه دختر به این گلی روبروتونه

 

عزیزم تولد  ۱ سالگیت مبــــــــــــــــــــــارک

خوب بچه ها کادو که یادتون نرفته هر کی میاد اول کادو  بده بعد سراغ کیک رو بگیره

اینم یه عکس دسته جمعی آخی معصومه چقد ناز شدی

راستی بچه ها حالا که ۲ تا تولده باید ۲ تا کیک بدیم؟

خوب عیب نداره ۲ تا کیک میدیم

اولی کیک تولد شادی جونم

 

 

تولدم مبارك!!

اینم کیک معصوم جونمه

                 

بچه ها کادوی من مخصوصه فقط به خودشون نشون میدم

خیلی دلتون میخواد ببینین؟

خوب باشه دلتون رو نمی شکنم نشونتون میدم

جعبه کادو فانتزی بسته قوطی

این کادو واسه معصوم خانومه گله

 

اینم واسه شادی کوچولوی خودم

 

وااااااای خدا جونم انگار همه مهربونا آبانی هستن تازه فهمیدم که باران جونم ۲ روز پیش تولدش بود

باران گلم تولد یه دنیا مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا واسه باران جونم هم باید کادو بیارین البته کادوشو بدین به خودش چون اینجا ممکنه گم بشه

یا بعضیا کش برنبارانی تولدت مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــ

  اینم آدرسشه 

اینم یه کادوی ناقابل برای باران جونمببخش من نمی دونستم کی تولدته خوشگله

اینم یه کیک دیگه گفتم شاید کم بیاد آخه مهمونای باران هم هستن

این یکی کاکائوییه

خوب دیگه وقت رفتنه دست گلتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدین

شاد شاد شاد باشید

به امیــــــــــد سلام

بعد از سلام فقط ببین حالش خوبه

 

و در آغاز برای آنکه هست و بودنش مایه آرامش و افتخار من است

دوستت دارم ، نه چون چیزی شخصی و برای خود ، بلکه چون چیزی جهانی ، چیزی که سزاوار عشقی است که یافته ام...

 

حالا سلام...سلامی از دل پر شور..از دریای آبی بندر..به سوزندگی خورشیدش...

حال و احوالتون چطوره؟

چند وقته می خوام آپ کنم ولی راستش هیچی به ذهنم نمی رسه

آخه آدمی که سوژه نداشته باشه که نباید وبلاگ بزنه مگه نه؟

 

یه روز یه مطلبی توی یکی از وبلاگا دیدم که منو یاد یکی از دوستام انداخت که تازه باهاش آشنا شدم

اون تازگیا شوهرش دچار سوختگی شده و هیچ کاری نمی تونه انجام بده ...

واسه همین خانمش همیشه دعا می کنه که ای کاش زودتر از شرش خلاص بشه...

حالا به این بنده خدا کاری نداریم

این داستان رو واستون می ذارم اگه نخوندین بخونینش

 

فقط ببین حالش خوبه

شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین

بچه قد ونیم قد برد . زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی

 از همسرش و گفت:

 " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند. شوهر من آهنگری بود،که

 از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری

 از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

 وقتی  هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم

 ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری

 از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود .من هم که دیدم او دیگر به

 درد ما نمی خورد ، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم

 تا لا اقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم . با رفتن او ، بقیه هم وقتی فهمیدن وضع ما خراب شده

 از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید

 ما به شدت به آنها نیاز داشتیم .

ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

"شیوانا تبسمی کرد وگفت :" حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم .

یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم

 و ببینم حالتان خوب هست یا نه !!؟ همین!

"شیوانا این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود . در آخرین لحظات ناگهان برگشت

 و ادامه داد :راستی یادم رفت بگویم که دست راست ونصف صورت این فروشنده دوره گرد

 هم سوخته بود ! 

 

قدر دستهایم را  بیشتر دانستم و  قدر  چشم هایم را

  وتازه فهمیدم چه شکوهی دارد ایستادن بروی  دو پا

آن لحظه که به زمین خوردم.

برای همتون آرزوی خوشبختی و خوشحالی دارم

و درپایان:

عشق به جستجوی برابری نمی رود ، بلکه به دست خود برابری به وجود می آورد.

اکنون بدرود

میگن تولدمه

اطلاعیه: من چند وقتی نیستم نگران نشید بر می گردم حتما!!

 

اول از همه سلاااااااااااااااااااااااااااااااام

امروز یه روز خاصهاز خود راضیچندین سال پیش من افتخار دادم تو همچین روزی به دنیا اومدممژه

بی مقدمه بگم:

 تولدم مبــــــــــــــــــــــــارکNight

آبجی مهربونمRed Hair تو وبلاگش واسم جشن گرفته اینقدآپش نازهههههههههههه

می خوام مراحل کارهایی که نسیم از دیشب تا حالا انجام داده و به صورت تصویری بهتون بگم

  

خوب امیدوارم خوب متوجه شده باشید

این کارت ناز رو نسی جونم بهم داده دست خط رو حال کنینقلبماچ

یه کادوی خوشگل خوشرنگ ناز مامانی واسم خریده اگه ببینیناز خود راضی

آدرس تالار رو اینجا می ذارم امیدوارم بهتون خوش بگذره خودمم میاما

این کیک رو هم واسه اونایی می ذارم که وسیله ندارن بیان تالار نسی

خوب دیگه با اجازه منم برم خوشگل کنم بریم بیرونمژهاز خود راضی

الان نمی ریم که عصر میریمنیشخند

شاد شاد شاد باشین

 ایشالله عروسیمونهورا

من رفتم بازم شاد باشین بای بایبای بای

 

هیشکی با من مثل تو توی نبض شب من سفر نکرد

 

زیبایی رازی است که ارواحمان آن را می فهمند و با دیدن آن شاد می شوند

 و در اثر بخشی آن رشد می کنند.

اما اندیشه هایمان سر گشته می ماند و می کوشد

 تا آن را به صورت واژه ها در آورد و محدودش کند اما نمی تواند.

زیبایی حقیقی شعاعی از قدوسیت روح است که بیرون جسم را روشن می کند

 و درست همچون زندگی است که از بذر و هسته بیرون می آید و به گل رنگ و بو می بخشد.

این یک تفاهم کلی میان هر مرد و زنی و در یک آن بوجود می آید.

در یک لحظه متولد می شود و آن میل که بالاتر از همه ی خواسته ها است را آشکار می سازد.

این همان میل درونی است که به آن عشق می گوییم.

سلام به همه ی دخترا و پسرای سرزمینم

با عشق آغاز کردم ... چون که عشق آغاز همه ی شادی ها و غصه هاست ...

عشق آغاز روییدن و آغاز زندگی است...

نمی دونم چرا اینجوریه وقتی که سنمون از ۲۵ میره بالا احساس تنهایی وجودمون رو مثل خوره می خوره انگار زمان با سرعت فوق العادش داره خبر پیری رو برات میاره

من چند روز دیگه میشم ۲۷ ساله و ....

اینا احساس بدبختی نیست فقط میشه گفت یه جور دلتنگی عجیبه که گاه و بی گاه میاد و می مونه...

خیلی وقته از دوستای گلم خبر ندارم و وقت نکردم بهتون سر بزنم

امروزم نمی دونستم از چی بنویسم

 فقط اومدم به بهونه آپ یه سری بهتون بزنم و بگم که من هنوز زندم

برای همتون دل خوش آرزو دارم امیدوارم اسیر روز مرگی این دنیا نشید

من بعد از این همه وقت اومدم دارم غمناله می گم..

شاد باشید که...

راستی تا یادم نرفته بگم که...

این قالب خوشگل رو آبجی گلم درست کردهدست گلت درد نکنه نسیم جونم 

 

 

ღ ღ شادی این دنیای ناشاد رو براتون آرزومندم ღ ღ 

 

 همونی که مثل همه حق داره دلتنگ بشه

 ღ •.*•مهرنـــوش•*.• ღ

 

 

روز تون مبارک مهربونا  X:

 

سلام به همه

به همه دیگه یعنی تو هم جزء همه هستی

 

امروز اومدم بگم کهبگم که...

 

چی می خواستم بگم؟خودتون رو ناراحت نکنید میخواستم بگم که:

 

خداحافظ برای همیشه

.

.

.

.

.

.

فیلم امشب سینماهای تهران و شهرستانها

اینو نمی خواستم بگم که.. میخواستم بگم من وقت ندارم بیام وبلاگمو آپ کنم

شرمنده همه شدم همه آپ کردن من نتونستم بهشون سر بزنم

 

ببخشید بچه ها هر موقع وقت کنم این همه لطف شما رو حتما جبران می کنم ..

 

راستی روز زن رو به همه مادرا  و خانوما و دخترا تبریک می گم

اگه بعضیا یادشون رفته بهتون تبریک بگن خودتونو ناراحت نکنید

 همین که این مقام شایسته رو داریم که یه روز به اسممون ثبت شده کافیه..

 

شایسته رو حال کردین؟

خوب دیگه من رحمت رو کم می کنم

کاری ندارین؟ فعلا بای تا بعدا

شادترین ها باشید

 

نکته :اونم رحمت بودا ایراد نگیرین دیگه...

جوابای شما

 

یه بار دیگه من اومدم سلامی عرض کنم و برم

 

خدافظ

کجاااااااااااااااا!!! بودی حالا ... باشه حالا که خودتونو کشتین که بمونم می مونم

حالا مثل آدمیزاد سلاااااااااااااااام.. حال و احوالتون چطوره؟

اگه حال بنده رو جویا باشید باید بگم که هی میگذره؟ اگه نگذره به زور می گذرونمش..

حالا خودم جواب سوالا رو میدم...

جواب سوال ۱. زرد

جواب سوال ۲. نســـــــــیم

جواب سوال ۳. پنجشنبـــــــه

جواب سوال ۴.اسم اسمه دیگه میذاشتم مهرنوش

جواب سوال۵. من خیلی بامعرفت و مهربون و خونگرم و با وفام

قراره نتیجه بازی رو اعلام کنم .. اول دخترا رو بگم یا پسرا؟

چون حق تقدم با دختراست اول  نتیجه کلی رو میگم

۱. اگه توی جعبه مداد رنگی بودی دوست داشتی چه رنگی باشی؟؟؟... آبـــــــــــی ۱۳ رای

۲. اگه حیوان بودی دوست داشتی چه حیوانی باشی؟؟؟... آهو ۵ رای ناقابل

۳. اگه می تونستی یکی از روزهای هفته باشی چه روزی دوست داشتی باشی؟؟؟.. جمعه ۱۱ رای

۴. اگه اسمتو خودت انتخاب می کردی دوست داشتی اسمت چی باشه؟؟؟...۹۹٪ اسم خودشون رو دوست داشتن

۵. یه دروغ شاخدا در مورد من بگو.. به نظر من شاخدارترینش این بود که وروجک جونم گفته بوده تو زن منی

میگم خودمونیما از بین این همه نظر جوابا به ۳۰ تا هم نمی رسه

 حالا جواب دخترا وپسرا رو جدا میگم .

خوب حالا که حق تقدم با پسراست بازم از دخترا شروع می کنیم

۱.آبــــــــــی ۷رای        ۲. آهو ۳ رای       ۳. پنجشنبه ۶ رای

 

پســـــــــــــــرا

۱. آبـــــــی ۶ رای      ۲. مورچه ۳ رای          ۳. جمعه و سه شنبه به اتفاق ۶ رای

 

راستی بعضیا پرسیدن چرا قالبمو عوض کردم واسه اینکه من بی حواس زدم یه قالب دیگه رو جایگزین کردم و قالب زردم از بین رفت

سرنوشت

سرنوشت الهی این چنین نیست که دوره کوتاه عمر خویش را

با ناله و گریه سپری کرده،بگوییم: چه وقت سپیده فرا خواهد رسید

و وقتی که سپیده سر زد بپرسیم: چه وقت این روز به پایان خواهد رسید

خدا هرگز دوست نمی دارد که انسان در زندگی غمزده و تیره بخت به سر برد

زیرا در ضمیر او سعادت و شادمانی قرار داده و انسان به وقت شادی و سعادت

است که باید خداوند را تجلیل و تسبیح کند. (جبران خلیل جبران)

داداشیا و آبجیای مهربونم ازتون ممنونم که همیشه بهم سر میزنید خیلی با معرفتین

قول می دم هر موقع وقت کردم به همتون سر بزنم

بچه ها تو رو خدا اگه قرار بوده به کسی سر بزنم که نزدم یا کسی رو لینک کنم که نکردم دوباره بهم بگید

من حواس ندارم یادم میره هاااااااااااااااابعد شرمندتونم میشم

شـ ـــ ــــ ــ ــادترین باشیـــــد

بدرووووووووود

 

چند تا سوال آسون

سلام بچه ها من که خوبم شما خوبین؟

خدا کنه که همه خوب باشین ...

نمی دونستم درمورد چی آپ کنم.. مخم خوب کار نمیکنه یه ذره این روزا حجم کارام زیاده

چند روز پیش یکی از بچه ها آپ جالبی کرده بود که من خیلی خوشم اومد

یه سوال پرسیده بود و از بچه ها خواسته بود نظرشون رو بگن ...

منم فکر کردم چند تا سوال بی ربط بپرسم ببینم هر کسی چه نظری میده..

 بعدش نظرات رو چک می کنم و جوابا رو می نویسم.. البته همه نظرات رو نمیشه نوشت.

فقط می نویسم که بیشترین چیزی که توی همه نظرات مشترک بود چیه

۱. اگه توی جعبه مداد رنگی بودی دوست داشتی چه رنگی باشی؟؟؟...

۲. اگه حیوان بودی دوست داشتی چه حیوانی باشی؟؟؟...

۳. اگه می تونستی یکی از روزهای هفته باشی چه روزی دوست داشتی باشی؟؟؟..

۴. اگه اسمتو خودت انتخاب می کردی دوست داشتی اسمت چی باشه؟؟؟...

۵. یه دروغ شاخدا در مورد من بگو..

خوب دیگه با اجازتون من زحمت رو کم کنم..

اگه  نمی تونم بهتون خبر بدم شرمنده حجم کارام خیلی زیاد شده

شما به بزرگی خودتون ببخشید.

شــــــــــــــــــادترین باشید

 

 همیشه به شادی فکر کنید که شادی راه رسیدن به خداست.

 

عشق پروانـــــــــــــــه ها

سلام به دختر پسرای با معرفت که مهرنوش رو فراموش نمی کنن و همچنان بهش سر میزنن

برای همتون آرزوی یه دنیا شــــــــــــــــادی و مهربونی دارم. و دلم می خواد همگی شاد شاد باشید

هر چند که این روزا البته نه فقط این روزا بلکه بیشتر روزا کسل کننده و یکنواخت و سرد شده

و تنها کسی که میتونه ما رو از این رخوت در بیاره خودمون هستیم..

به خدای شادی ها توکل کنید و یک قدم بزرگ به سوی قشنگی ها بردارید.

با چشمای قشنگ دنیا رو میشه قشنگ دید..

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید سهراب گفته من نمی گم که..

سهراب حرفای قشنگ زیادی گفته مثلا اینکه میگه :

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است

واقعا قشنگ نیست؟ قشنگه دیگه

گفتم بیام آپ کنم

آخه حوصلم سر رفته بود گفتم اینجوری با خوندن نظرای قشنگتون انرژی می گیرم.

این داستان به نظرم قشنگه شما بخونید ببینید چطوره زیاد نیست زود تموم میشه.

  ღ عشق پروانـــــــــه ها ღ

 

يك پروانه عاشق يك فيلسوف شد كه داشت كتابي درباره عشق مي نوشت.

يه روز پروانه گفت كه به محيت احتياج دارد، و فيلسوف يك فصل به كتابش اضافه كرد

 در باب اقسام محبت. يك روز ديگر پروانه اشك مي ريخت و فيلسوف يك فصل جديد نوشت

 درباره فوائد اشك... يك روز پروانه لب به سخن گشود و از مرد گله اي كرد

و فيلسوفه بيانيه قرايي در تبرئه خودش به كتاب اضافه كرد...

دست آخر يك روز پروانه دلشكسته شد و رفت.

 و مرد فصل آخر كتابش را با عنوان بي وفايي پروانه ها نوشت

 و هرگز نفهميد كه يك پروانه گاهي بايد كلمات عاشقانه بشنود،

گاهي احتياج دارد به دست هايي كه در سكوت اشكش را پاك كند،

 گاهي بايد كمي شكوه كند! و مرد هرگز نفهميد كه عشق واقعي در قلب پروانه بود

 و در اشك هايش و در شكوه هاي كودكانه اش.... 


پروانه به جای ديگري سفر كرد و آدم هاي ديگري را عاشق كرد

 و هيچ كس با خواندن كتاب مرد عاشق نشد....

 

آموخته ام ...

 که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.

                 

آموخته ام ... که این عشق است که زخم ها را شفا می دهد نه زمان.

                 

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است.

                 

آموخته ام ...

 که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.

                  

آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند،

اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید.

 

شـــــــــــــــــــادترین باشید

بدروووووووووووووووووود


ღ♥ღ  بین خواب و بیداری  ღ♥ღ

 

اول از همه سلام. دوم هم سلام...

نمی دونم حالتون خوبه یا نه ولی من خیلی خوبم

چرا؟؟؟!!..خوب خوبم دیگه ای بابا...نمی تونم بگم.. ولی خوبم.

امیدوارم شما هم خوب باشید.

من این داستان رو یه جایی خوندم گفتم بد نیست شما هم بخونید البته اگه حوصله دارید.

ولی قبلش یه چیزی بگم در مورد یک جمله ای که چند وقت پیش خوندم.

 اولش ناراحت شدم ولی بعدش که فکر کردم خیلی خوشم اومد .

خوشحال می شم نظرتونو در مورد این جمله بدونم:

برای لذت بردن از زندگی ، کافیه کمی احمق باشی .( شکسپیر )

 

 

حالا بریم سراغ داستان

ღ♥ღ .. بین خواب و بیداری .. ღ♥ღ

در شهر زادگاهم زنی با دخترش زندگی می کرد.آنها عادت داشتند که در خواب راه بروند.

در یک شب تابستانی زیبا و خاموش آن زن و دخترش که بر حسب عادت

 در خواب راه می رفتند در باغ مه گرفته شان به هم رسیدند.

در باغ راه می رفتند که مادر به دختر گفت: خدا نابودت کند دشمن شرور!

تو جوانی ام را تباه کردی و زندگی ات را بر ویرانه های زندگی من بنا کردی!

کاش می توانستم تو را بکشم!

دخترش در جواب گفت:ای زن خودخواه،منفور پیر که بین من و آزادی سد شده ای

ای کسی که می خواهی زندگی من،برگردان زندگی بی نورت باشد!کاش مرده بودی!

در این لحظه خروس آواز خواند و آنها که در باغ راه می رفتند از خواب بیدار شدند.

مادر با مهربانی گفت:توئی کبوتر من؟!

و دخترش به شیرینی جواب داد بله،دخترت هستم مادر مهربان من!

اینم از داستاندیگه خیلی وقتتونو نمی گیرم ..فقط اینو بگم که:

من خیلی وقت بود دنبال یه راهنمای نصب ویندوز بودم که تو وبلاگ یکی از دوستان پیداش کردم

 آدرس وبلاگشو اینجا می ذارم و همین جا می خوام ازش تشکر کنم

 اینم آدرس وبلاگش

 

بازم مثل همیشه شـــــــــــــــــــادترین باشید

بدروووووووووووووووود

 

گریز و درد

 

.... رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت ...

... راهی بجز گریز برایم نمانده بود ...

...... این عشق آتشین پر از درد بی امید ......

..... در وادی گناه و جنونم کشانده بود ....

... رفتم ، که داغ بوسه ی پر حسرت تو را ...

...... با اشک های دیده ز لب شستشو دهم .....

.... رفتم که نا تمام بمانم در این سرو د....

........ رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم ........

...... رفتم مگو، مگو، که چرا رفت ، ننگ بود ......

.... عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما ....

.... از پرده ی خموشی و ظلمت، چو نور صبح ....

...... بیرون فتاده بود به یکباره راز ما .....

.... رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم ....

..... در لابلای دامن شبرنگ زندگی .....

...... رفتم،که در سیاهی یک گور بی نشان ......

... فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی ...

....... من از دو چشم روشن و گریان گریختم .......

.... از خنده های وحشی طوفان گریختم ....

......... از بستر وصال به آغوش سرد هج ر........

...... آزرده از ملامت وجدان گریختم .......

...... ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز .......

.... دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر ....

.... می خواستم که شعله شوم سر کشی کنم ....

.... مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر ....

.....روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش.....

.....در دامن سکوت به تلخی گریستم.......

.......نالان ز کرده ها وپشیمان زگفته ها........

......دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم......

  

سلام بچه ها می دونم با پست قبلیم ناراحتتون کردم

کاش می تونستم همه چیز رو براتون بنویسم

از دعای همتون ممنونم .

توی بیشتر وبلاگا از بی وفایی یارشون می نویسن

ولی شاید اونا هم مثل من ناچارن که برن

شاید بهم بگین بی وفام ولی گاهی آدما چاره ای جز رفتن ندارن..

رفتم  ِ شکستم  ِ متاسفم ـ همین

بازم واسم دعا کنید من نیاز به آرامش دارم

قول میدم پست بعدیم دیگه غمگین نباشه

شـــــــــــــــادباشید 

بدرووووووووووووووووود

آرزو

 

می خواهم از اینجا پا بر کشم

تا فراسوهائی دور

تا آنجاکه نباشد در کار

این بهشت غم انگیز پیر

فردا را امروز

به خاک می سپارند

آه خدایــــــــــــا

زمان چقدر کشنده است

در خانه نشسته ام

اشک می خورم

و سکوت می ریزم

از دهانم سکوت نفس می کشد

دلم گرفته مثل تموم آدمایی که دلشون گرفته گفتم شاد باشید

 ولی چند وقته خودم غم دارم .

تو شرایط خیلی بدی هستم.

نمی خوام با حرفام غم و غصه تونو زیاد کنم.فقط می گم واسم دعا کنید.

می خوام مثل همین ماهی از زندان تنهاییم رها بشم .به دعای همتون نیاز دارم.

♥☼...عمرت کوتاهه زندگی کن تا تموم نشده...☼♥

یه سلام دیگه به همون دوستای دوست داشتنی خودم

 دلم میخواد همتون خوب باشید.

ولی متاسفانه بعضی از بچه های وبلاگی خوب نیستن.

خیلی ها وبلاگاشونو تعطیل کردن خیلی ها هم دلشون گرفته...

 خیلی ها هم نمی نویسن.نمی دونم چرا بعد از یه مدت خسته میشن

یا یه مشکلی پیش میاد که دیگه قید وبلاگاشونو میزنن...

آخه ما که وبلاگ داریم تو این مدت به همدیگه عادت کردیم

و رفتن و ناراحتی یکی مثل ناراحتی خودمونه.

بچه ها خواهش میکنم اینقد به غم و غصه هاتون فکر نکنید.

آخه غم و غصه واسه همه هست. ما نباید خودمون رو ببازیم .

مقاوم باشید.شاد بودن رو به خودتون تلقین کنید.

مگه ما چقد میخوایم زندگی کنیم که اون هم باید با غم بگذره....

به هر حال زیاد حرف نمی زنم..

 امیدوارم همیشه دلتون پر از نور عشق و شادی باشه

برای همتون دعا می کنم و دوست دارم شاد باشید

یه داستان یه جا دیدم برای شما می ذارم. ببینید این واقعیت چقد تلخه

عین ۲۳ بار

پیرمردی با پسرتحصیل کرده اش  صحبت میکرد

که یک کلاغ اومد و نشست لب پنجره  ...  

پدر از پسرش پرسید : این چیه ؟

پسر جواب داد : کلاغ ...

چند دقیقه گذشت و دوباره پدر از پسرش پرسید : این چیه ؟ 

پسر گفت : بابا من که همین الآن بهتون گفتم که این کلاغه !!!

چند دقیقه نگذشته بود که پیرمرد دوباره پرسید : این چیه ؟؟؟!

پسر با عصبانیت جواب داد : کلاغه ! کلاغ !!!

وقتی پدر برای بار چهارم این سوال رو تکرار کرد

 پسر از کوره در رفت و با صدای بلند داد زد :

 من چند بار گفتم که این کلاغه ؟؟؟ چرا متوجه نمیشی ؟؟؟

پدر به اتاقش رفت و با یه دفتر خاطرات قدیمی برگشت ...

از وقتی که پسرش به دنیا اومده بود

 بعضی ازخاطراتش رو تو این دفتر می نوشت ...

صفحه ای رو باز کرد و به پسر داد و گفت : این رو بخون ...

توی اون صفحه نوشته شده بود  :

امروز پسر کوچکم که سه سال دارد روی مبل نشسته بود

 که یک کلاغ اومد و نشست لب پنجره ...

پسرم ۲۳ بار اسمش رو از من پرسید و من عین ۲۳ بار بوسیدمش و

عاشقانه بهش گفتم که اسمش کلاغه ...   

 

.. ..•°o.. ..•°o.. *•.*. .*´•**•.*. .*´•**•.*. .*´•*.. ..•°o.. ..•°o..

 

رنگ خدا توی قلباتون جاری باشه دلتون شاد و بی غصه

شاد ترین باشید بدروووووووووووووود

 

.. ஜ..•°o.. ஜ..•°o.. *•.*. .*´•**•.*. .*´•**•.*. .*´•*.. ஜ..•°o.. ஜ..•°o..

 

شبيه شمع كه خيلي نجيب مي سوزد

دلم براي تو گاهي عجيب مي سوزد

 


دلم براي دل ساده ام كه خواهد خورد

دوباره مثل هميشه فريب مي سوزد


 

نشسته اي به اميد كه؟ گـُر بگير اي عشق

هميشه آتش تو بي لهيب مي سوزد

 

تو اشتباه نكردي گناه آدم بود

اگر هنوز بشر پاي سيب مي سوزد


 

من آشناي تو بودم ولي ندانستم

غريبه ها دلشان هم غريب مي سوزد


 

براي من فقط اين دل ز عشق جا مانده است

كه با نگاه شما عن قريب مي سوزد

به به، به به، من دوباره اومدم

سلام به به ، به به، بچه های با معرفت و مهربون و دوست داشتنی و گل وجواهر

ما عاشق فهم و ادب و معرفتیم

ما خاک قدوم هر چه زیبا صفتیم

از زشتی کردار دگر خسته شدیم

محتاج دو پیمانه می و معرفتیم

باید از همه ی شماها تشکر کنم که توی این مدتی که نبودم و بهتون سر نزدم

بازم اومدین و گل کاشتین.

خداییش باید اسم همتون رو با قلم طلا بنویسم تو وبلاگم.

ولی چون تعداد دوست مهربونام خیلی زیاده نمی شه همه رو نوشت

و میترسم اسم یکی جا بمونه و من شرمندش بشم.

واسه همین میگم از تک تکتون ممنونم دوستای گلم.

این شعر رو گوگوش خونده تقدیمش می کنم به همه ی شما فکر می کنم خوشتون بیاد

*♥**♥**♥**♥**♥**♥**♥**♥*

همزاد

عشق لالایی بارون تو شباست

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس

لحظه ی رهایی پرنده هاست

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

  

تو خود عشقی که شوق موندنی

غم تلخ و گنگ شعرای منی

وقتی دنیا درد بی حرفی داره

تویی که فریاد دردای منی

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

 

دستای تو خورشیدو نشون میدن

چشمای بستمو بیدار می کنن

صدای بال پرنده رو لبات

تو گوشام دوباره تکرار می کنن 

  

زندگی وقتی که بیزاری باشه

روز و شبهاش همه تکراری باشه

شاید عشق برای بعضی عاشقا

لحظه ی بزرگ بیداری باشه

  

عشق لالایی بارون تو شباست

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی عزیز با تو بودنه

آخرین پناه موندن منه

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

به قول مهران مدیری به به،به به

امیدوارم تو این تعطیلی حسابی بهتون خوش گذشته باشه

خیلی نمونده ها خوب ازش استفاده کنید

من رفتم یادتون نره شاد باشید. ولی نه شاد بودن کمه شادترین باشید

*♥**♥**♥**♥**♥**♥**♥**♥*

عشق یعنی همه چیز

شاد باش! دنیا پر از آفتاب است

 

سلام بچه هاحالتون خوبه؟ داریم به سال جدید نزدیک می شیم

وای من که خیلی خوشحالم سال جدید خیلی خوبه

امیدوارم  شما هم خوشحال باشید

تو رو خدا اگه خوشحال نیستید تمام سعی خودتون رو بکنید

 که شاد باشید و فرصت شادی رو از خودتون و اطرافیانتان نگیرید

آخه وقتی شما شاد باشید خانواده و دوستاتون هم شاد هستن

و وقتی اونا شاد باشن همه ی مردم شاد میشن

پس شاد باش

ما بهترین افراد برای داشتن یك زندگی عالی هستیم

هر کدوم از ما به نوعی خودمون رو موظف می دونیم

 که در حد توان به مردم کمک کنیم.

وقتی کسی رو دوست داریم تا جایی که بتونیم کمکش می کنیم.

حتی بیشتر از توان خودمون! بعضی وقت ها پیش می یاد که ما

به همه کمک می کنیم، حتی اون هایی که نمی شناسیم. ولی معمولاً

 به کسایی که می شناسیم و خیلی دوستشون داریم بیشتر کمک می کنیم.

جای تعجبه که ما سعی می کنیم درد مردم رو بفهمیم تا حلش کنیم، ولی ...

 قدمی برای خودمون بر نمی داریم! نمی دونیم دردمون چیه،

 چه چیزی می خوایم، چه کاری باید انجام بدیم، چه کاری به نفع ماست و ...

خواسته یا ناخواسته توجیه مون هم اینه که ما که داریم زندگی می کنیم،

 درسمون رو می خونیم، کار خوبی هم داریم،

 حقوقمون هم مناسبه و از این جور حرف ها.

ولی آیا همین کافیه؟ ما نیازی نداریم؟ اهدافی نداریم؟ ما آرزوها، خواسته ها،

 انتظارات و ... نداریم؟

چرا این سوالات رو از خودمون نمی پرسیم که:

آیا من خوشحال هستم؟ آیا من از زندگیم راضی هستم؟

از چه چیز زندگیم ناراحتم؟ از چه چیز خودم ناراحتم؟

 می خوام چی داشته باشم؟ برای رسیدن به هدفم حاضرم

 چی کار کنم؟ چی بدم؟ نقاط قوت من چی هستن؟

چه استعدادهایی دارم؟ آیا من برای دیگران دوست خوبی هستم؟

آیا من آدم خوبی هستم؟ من آدم موفقی هستم؟

 اصلاً من چرا زنده هستم؟ چرا من باید زندگی کنم؟ و سوالاتی از این قبیل.

ما به افرادی که دوستشون داریم کمک می کنیم ولی

 به خودمون کمک نمی کنیم؟ مگه خودمون رو دوست نداریم؟

 نمی خواییم موفق بشیم؟

چرا باید صبح بیدار بشیم، مدرسه، دانشگاه یا محل کار بریم،

 شب برگردیم، بخوابیم، و فردا باز همون کار رو تکرار کنیم؟

پس کِی وقتش می شه ببینیم چی دوست داریم؟ چی می خوایم؟

با پرسیدن این سوال ها از خودمون، خواهیم فهمید که ما چی هستیم،

 چی می خوایم، و قراره به چی برسیم

ما توانایی ها و استعدادهایی داریم که بعضی وقت ها تا آخر عمر

طرفشون نخواهیم رفت! چون ما خودمون رو نشناختیم،

 ما برای کمک به خودمون قدم بر نداشتیم، ما

 نخواستیم بفهمیم که چی داریم و چی می خوایم،

 ما از خودمون نپرسیدیم که چه هدفی داریم؛ و این بزرگترین ظلم

در حق خودمونه که از استعدادهایی که داریم استفاده نکنیم.

ما برای زندگیه بهتر تلاش می کنیم. وقتی ما از خودمون، از استعداهامون

و از توانایی هامون بهتر استفاده نکنیم، چه طور زندگیمون بهتر میشه؟

زمانی از زندگیمون لذت میبرم که باور داشته باشیم،

دنیایی که من ساختم عالیه!ما باید باور کنیم که هر آن چه از خدا بخواهیم،

 خداوند به ما می ده!باید باور داشته باشیم و همیشه تکرار کنیم،

 که از آسمان من طلا می باره!!!

 

دوستای گلم این آخرین آپ سال ۸۶ من هست امیدوارم تو این سال دوست خوبی

برای شما بوده باشم

اگه کسی از دست من دلخور و ناراحته خواهش می کنم بهم بگه تا شاید بتونم

جبران کنم

اصلا دلم نمی خواد کسی از من دلخور باشه

 

من از هیچ کدومتون دلخور نیستم و همتون رو خیلی دوست دارم

چون در کنار شما خیلی چیزا یاد گرفتم و با شما شادی و غصه هامو تقسیم کردم

 

برای همتون آرزوی شادی دارم

 

امیدوارم شادترین باشید گلای خوشبو...

به امید سال خوبی برای شما و خودمبدروووووووووووود

به شوق باد نوروزی دلت را تازه تر فرما

 

گل باغ وجودت را از این شادی خبر فرما

 

غم دنیا نمی ماند بیا و فکر فردا باش

 

به یک ذکر سحر گاهی  غمت را مختصر فرما

یکی بود یکی نبود

سلام به همه دوستای خیلی گلم

 

دلم واسه همتون یه ذره شده بود.بالاخره اومدم گفتم دو هفته  آپ نمی کنم ولی تا اون موقع طاقت نیاوردم

 

خوب چه خبرا؟ منو نمی بینید خوش میگذره؟

 

خوب معلومه که نهدلتون واسم تنگ شده بود مگه نه؟

 

خوب حالا اومدم ولی نمی دونم در مورد چی بنویسم

 

آخه چقد مطلب از اینور اونور بدزدم بذارم تو وبلاگم 

                                 

اصلا بی خیال از هیچی که بهتره اقلا اینجوری اعلام وجود می کنم تا شما هم فراموشم نکنید.

 

                                                   

                        

کتابی که ورق میزنم و دفتری که در آن می نویسم،بوی تورا دارد.

 

بویی که مرا از قدیمی ترین غارهای زمین جدا میکند

 

و به آسمان می برد.آنقدر بالا میروم که ماه را زیر پایم می بینم

 

و می توانم صدای فرشتگان بشنوم.

 

درخت بلوطی که هر روز مقابل دیدگانم راه میرود و

 

کبوتری که بر لبه حوض می نشیند،بوی تو را دارد؛

 

بویی که مرا از خوابهایم میگیرد و به دست ترانه ها می سپارد؛

 

آنگاه طنین ساده ای میشوم ودر گوش جهان می نشینم.

 

بوی تورا دارد این روزهای قریب،این بشقابهای خالی،

 

این قاشقهای زنگ زده،این نامه های نانوشته و

 

گیسوان خیسم...!

 

خودم را در آغوش کلمه ها

 

رها می کنم وبی صدا می گریم.

 

بی صدا می خندم، بی صدا عاشق میشوم

 

من شادم شاده شاد...

                                                                

                      

                                                           

کش بستم به کلمه ها ... هر چی می خوای بگو.. من فقط عشق می شنوم

                                                                                           

               بذارین چند تا عکس واستون بذارم شاید خوشتون بیاد. با اجازه من دیگه برم

 

                                                           شاد شاد باشید

 

                                                         بدروووووووووووووود 

 

     

    

*¨*گریه نکن*¨*

بازم یه سلام دیگه به دوستای گل خودم چند روز پیش یکی از دوستام به اسم جانتراولتا

 ازم خواست این شعر قشنگ رو توی وبلاگم بذارم منم با کمال میل این کارو کردم .

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد...

 

      (¯`•.•´¯) (¯`•.•´¯)   
*`•.¸(¯`•.•´¯)   ¸.•´ 
            ¤ º° ¤`•.¸.•´ ¤ º° ¤ Love! ·.¸¸.·´¯`·.¸¸.      

 


قلب من كوچك بود ..عشق تو ليك بزرگ ..من ز اندازه قلبم بيرون ...o°°

عاشقت بودم و از عشق تو سرشار ولي...ساليان بسيار ...o°°

مانده ام عاشق تو ...o°°

تا كه اندازه اين عشق ترا ...در دلم جاي دهم ...و هنوزم باميد...o°°

عاشقت خواهم بود ...گرچه تو رفتي و دل تنها شد ...o°°

گرچه اين عشق بدون تو غمي بر ما شد.o°°

جانتراولتای عزیز خیلی زیبا بود

               

امروز داشتم این شعر رو گوش میدادم خوشم اومد گفتم واسه شما هم بنویسم

امیدوارم هیچوقت دل قشنگتون رو غصه و غم سیاه و زشت نکنه

من ممکنه تا  یکی دو هفته ی آینده آپ نکنم

امیدوارم مثل همیشه بهم سر بزنید و فراموشم نکنید

منم بهتون سر میزنم

 

گریه نکن

 

تو خواستی از تو دور شم میخواستی راحت بشی

 

 میترسیدی دیر یا زود به من بد عادت بشی

 

تو گفتی ازپیش تو باید بذارم برم گفتی یه کاری کنم تو بری از خاطرم

 

حالا که دورم نگو  عاشقتم همیشه گریه نکن با گریه هیچی درست نمیشه

 

نمی دونی چه سخت بود رفتن و از تو دوری

 

هی به خودم میگفتم باید بری مجبوری

 

فقط خدا می دونست تو دل من چی می گذشت

 

تو بیرونم می کردی بدون راهه برگشت

 

حالا که دورم نگو عاشقتم همیشه گریه نکن با گریه هیچی درست نمیشه

 

نمی دونی اوائل برام چقد  مشکل بود، ولی کنار اومدم با دردی که به دل بود

 

نه دیگه من همونم ، نه دیگه تو همونی

 

نگو که باز می تونی بیای پیشم بمونی

 

حالا که دورم نگو عاشقتم همیشه، گریه نکن با گریه هیچی درست نمیشه

 

گریه نکن با گریه هیچی درست نمیشه

 

گریه نکن با گریه هیچی درست نمیشه

 

 

عشق هرگز خطا نمی کند...و زندگی...تا زمانی که عشق هست

به خطا نمی رود

شاد باشید

! ღ...عشق واقعی... ღ!

 

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. ... ღ


انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. ... ღ


زن جوان: یواشتر برو من می ترسم ... ღ


مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره! ... ღ


زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
... ღ


مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری ... ღ


زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
... ღ


مرد جوان: مرا محکم بگیر
... ღ


زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
... ღ


مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی
... ღ


سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه ... ღ

 


روز بعد روزنامه ها نوشتند
برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه

که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد،

یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن

جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت

و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش

رفت تا او زنده بماند


و این است عشق واقعی. عشقی زیبا

 

نصیحت

 

چون میخواهی که باشی،خواه ساده

ساده وبی پیرایه

پس بنا را بگذار بر روی لبخند

خوبی و قشنگی

و از دلت دور کن

هرآنچه را که نمی خواهی و میبینی

وباور کن ،باور کن آنچه را که دوست داری و باید

در رویای دور دستت بینی اش

جان تو...!

H-a-p-p-y.¸..¸.valent!n's Day

 سلااااااااااااااام دوستای گلم                                      

 


(¯`•.•´¯) (¯`•.•´¯)
*`•.¸(¯`•.•´¯)¸.•´
¤ º° ¤`•.¸.•´ ¤ º° ¤ Love It! ·.¸¸.·´¯`·.¸¸.☆
╬♥═╬
╬♥═╬        
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬     .¸..¸.H-a-p-p-y.¸..¸.valent!n's Day.¸..¸.
╬═♥╬
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬     .¸..¸.H-a-p-p-y.¸..¸.valent!n's Day.¸..¸.
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
♥´¨)
¸.-´¸.-♥´¨) ¸.-♥¨)
(¸.-´ (¸.-` ♥♥´¨) ♥.-´¯`-.- ♥☆(
)♡☆·.¸¸.·´¯`·.¸¸.✿
*`•.¸(¯`•.•´¯)¸.•´ ♡ 
¤ º° ¤`•.¸.•´ ¤ º° ¤
 
 
حالتون خوبه یا خیلی خوبه؟
 
 
گفتم ولنتاین شده منم بهتون تبریک بگم 
 
 
عاشقا روزتون مبارک
 
 
 
شادی از آن لحظه های ماست اگر بخواهیم با آنچه داریم شاد باشیم
 
 
 

تن تو آهنگی ست

و تن من کلمه ای ست که در آن می نشیند 

تا نغمه ای در وجود آید...!

سرودی که تداوم را می تپد

در نگاهت همه مهربانی هاست

قاصدی که زندگی را خبر می دهد

و در سکوتت همه صداها

فریادی که بودن را ترجمه می کند 

     یا زچشمت جفا بیاموزم                     یا لبت را وفا بیاموزم 

        پرده بردار تا خلایق را                         معنی والضحی بیاموزم

     تو زمن شرم من زتو شوخی               یا بیاموز یا بیاموزم 

       بارها چرخ گفت می خواهم               که زطبعش جفا بیاموزم

    پرده عالمی دریده شود                     گر از او یک نوا بیاموزم 

      نشوی هیچگونه دست آموز               چه کنم تا تو را بیاموزم

   به کدامین دعات خواهم یافت             تا روم آن دعا بیاموزم 

      از خیالت وفا طلب کردم                    گفت کو ازکجا بیاموزم؟

   گفتم آخر نیاییم در چشم                  گفت:اول شنا بیاموزم 

خوب دیگه خوش باشید راستی کادو یادتون نره


 

نگران این نیستم که نیایی...::...نگرانم که بیایی و سراغ از من نگیری

سلام دوستای گلم امیدوارم که خوب خوب باشین. من یه خواهش از دوستای گلم دارم اونم اینه که اگه نظر میدین اول مطالب وبلاگم رو بخونین بعد نظر بدین.چون اینجوری که یکی میاد و فقط شکل میذاره من نمی دونم نظرش در مورد مطلبم چیه.                                              

*.¸ღ.: " :.  شــــــــــــــــــــاد باشید  .: " :.ღ¸.*

  

 باز اومد دل نگرونی                       باز همون یار قدیمی

  نگرونم که بیایی                          و سراغ از من نگیری

تو خودت خوب می دونستی           که دلم چه بی قراره

  و اگه بارون نباره                           این دل من شوره زاره

   تویی اون بارون زیبا                       که یه روز بارید تو قلبم

         دل من چه صادقونه                       گفت به بارون که می مونه

 یادته اون روز اول                           تو با اون لباس زیبات

   اومدی گفتی عزیزم                       منو می خوای قد دنیا

 یادته اون شب زیبا                        توی اون کوچه تاریک

     من و تو بودیم و مهتاب                  با یه شورو قلب بی تاب

 من تو آغوش نفسهات                   تو سرت رو شونه من

ای خدا بگو می مونه                     نره و بی من بمونه

 

گمان نبرید که می توانید به تمام راه های محبت تسلط پیدا کنید

چون محبت اگر تو را برای نعمت خود شایسته بداند.بر راه های تو

تسلط خواهد یافت.

محبت چیزی نمی خواهد جز اینکه خود را کامل کند.

اما اگر مهر می ورزیدو ناچارید که تمنایی داشته باشید پس این

خواهش ها را داشته باشید:

که ذوب شوید و رودی شوید که نغمه اش را برای شب می خواند.

آشنا شدن بادردی که در مهر بی کران است.

خوابیدن و دعا کردن برای آنکه معشوق از قلبت گذر کند.

با نغمه ی سپاس و شکر نقش بسته بر لبت.

شما که خواب مرا...

 

شما که خواب مرا به کوچه بردید

عشق را بر قامت من افروختید

و به من نیاموختید

که صبح جوان است و شب پیر

پس چگونه مرا

با دستهای خاموش

در هیاهوهای میدان سبزی و میوه

در ازدحام ملال رها کردید

دهانم طعم گیلاس دارد

در انگشتانم ملال غروب می کند

عشق قامت مرا

در غزلی خانه داده است

ای مردمان من

شما را صدا میکنم

نه ماهیان را

 

 

جزرومد

ماه،دریا را به خود می خواند و آب

با کمندی ، در فضاها ناپدید؛

دم به دم خود را به بالا می کشید.

 

جا به جا در راه این دلدادگان

اختران آویخته فانوس ها

 

گفتم این دریا و این یک ذره راه

می رساند عاقبت خود را به ماه

من، چه میگویم ، جدا از ماه خویش

بین ما

افســـــــوس

اقیانوس ها...

مژده -..-..-مژده

سلاااااااااااام  دوستای گلم

 

امروز اومدم بگم....

 

مژده  مژده

 

بالاخره بعد از مدتها تلاش پیاپی من و خودم و آبجیمیه وبلاگ جدید درست کردیم

 

خیلی زحمت کشیدیما

 

البته این وبلاگ رو بیشتر واسه آبجیای گلم درست کردم

 

حالا پسرا غصه شون گرفتاشکال نداره شما هم میتونین برین

 

 ولی باید با آبجی یا مامان یا دوستتون برین

 

خب دیگه خیلی حرف نمیزنم ادرسشو میذارم خودتون برین ببینین

 

راستی هر کی دوست داره بگه تا لینکش کنم.

 

اینم ادرس وبلاگم

http://mehrnoosh.coo.ir/

   

 

 

دلایل زیادی برای بودن در این سیاره وجود دارد

 

ولی من فکر میکنم:

 

دلیل بودنتان در اینجا این است که

 

شما فرد مهمی هستید و گرنه اینجا نبودید

 

می خواهم به این موضوع فکر کنید: شما وجود دارید

 

چون فرد مهمی هستید.

 

چون یک نفر برایتان تدبیری اندیشیده است.

 

در غیر این صورت وجود نداشتید.

 

چون خدا وقتش را تلف نمی کند.

 

به نظر من واقعا مهم است که شما

 

به هر دلیل بدانید آنقدر مهم هستید که باید

 

از زندگی تان لذت ببرید

 

و به دیگران هم لذت ببخشید

 

و در آن تغییر پدید آورید.

 

ولی نمی دانم چگونه

 

خودتان باید تصمیم بگیرید.

 

 

 

شـــــــــــــــــاد باشید

 

خیال عشق خوش تر از خیال توست

بازم یه سلام داغ به دلهای گرم دوستام که توی این سرما هنوزم پر از عشقه

 دوستی ؛ محبت

تا کنون کسی به صرف داشتن ((علاقه)) به هدف نرسیده است.

 

کسی به هدف می رسد که خودش را برای

 

رسیدن به هدف ملزم ساخته باشد.

 

چرا التزام رسیدن به هدف تا این حد مهم است؟

 

افرادی که فقط علاقمند رسیدن به هدف هستند،معمولا شکست می خورند.

 

زیرا به جای کلمه باید؛ کلمه ی شاید را به کار می برند.

 

وقتی((باید))در کار باشد هر کاری را به خاطر آن انجام می دهید.(آنتونی رابینز)

 

      

عشق صفا صمیمیتD:

 

دو دانشمند

 

در شهر افکار قدیمی دو دانشمند بودند.

 

هر یک با دیگری در ستیز بود و او را به چیزی حساب نمی کرد.

 

اولی بی دین بود و دمی مومن.

 

یک روز آن دو در بازار یکدیگر را دیدند و

 

در میان یاران خود درباره وجود یا عدم خدا جر و بحث کردند.

 

و پس از چند ساعت جرو بحث هر یک به راه خود رفتند.

 

در آن شب کافر به معبد رفت و استغفار کنان بر خاک افتاد

 

و از خدا خواست که گمراهی او را ببخشاید و مومن گردید.

 

و در همان ساعت؛ مومن کتاب های مقدسش را در بازار شهر سوزاند و کافر شد.

اگر به سویت این چنین دویده ام

به عشق ، عاشقم نه بر خیال تو

به ظمت شبان بی فروغ من

خیال عشق خوش تر از خیال تو

 

زمستانم با تو بهار ه رفیق

سلام سلام سلام....

 

بلاخره این طلسم شکسته شد و مهرنوش اومد.

 

به به خوش اومده...

 

چطورین خوبین؟

 

چقد شماها با معرفتین که تو این مدتی که من

 

نتونستم بیام بازم بهم سر زدین و تنهام نذاشتین.

 

من واقعا از داشتن دوستای خوبی مثل شماها خیلی خوشحالم.

 

هر چند ارتباط ماها از طریق وبلاگه

 

ولی مثل اینه که خیلی وقته همدیگه رو میشناسیم

 

و مدتی که از هم دور می مونیم دلمون برای هم حسابی تنگ میشه

 

میدونم دلتون خیلی برام تنگ شده

 

منم دلم براتون یه ذره شده بود.

 

خوب حالا بسه دیگه، گریه نکنین اینقد، اومدم دیگه بابا بخندین .

 

آفرین حالا شد بخند دیگه

 

امروز براتون یه مطلب آوردم که زیاد نیست چون می دونم

 

بعضی ها حوصله ندارن دو ساعت بشینن مطلب منو بخونن.

 

راستی چه می کنین با این سرما

 

فکر کنم همش خوش به حال خودمه چون اینجا اینقد سرد نشده

 

سردترین جاش 7درجه بوده که اونم اینجا نبوده

 

آخی چیه ناراحت شدی چرا؟Lشما سردتونه؟

 

نفت ندارین؟گاز ندارین؟

 

خوب بیاین بندرعباسJ

 

امروز داره بارون میاد اینقد هوا خوبه...

 

چیه حالا  باز گریه کرد، لب و لوچه تو جمع کن

 

نبینم غمگین باشیا

 

ای نوش کرده زمهر ای مهرنوش


جرعه ای از عشق نیز با ما بنوش


تا می عشق تو را مستت کند


مهرنوش عشق نوش ات هم کند


عشق چون بگسست و حائل شد خزان


با می مهرت بجوشیم آن زمان ای مهربان

 

این شعر قشنگ رو آقا مهدی برای من گفته که من واقعا ازش خوشم اومد

خیلی قشنگ مینویسی داداش گلم ممنونم ازت.خیلی خیلی خیلی زیباست.

 منو شرمنده کردی. امیدوارم بازم از این شعرای قشنگ بگی.اینم ادرس وبلاگشه

http://exsireeshgh.blogfa.com/

 

صفحه سپید

 

صفحه ی سپید چون برف گفت:من پاکیزه و سپیدم

 

و برای همیشه پاکیزه می مانم.من ترجیح می دهم که

 

سوزانده شوم و به خاکستر سپید تبدیل شوم

 

تا این که اجازه دهم سیاهی به من نزدیک شود و پلیدی مرا لمس کند.

 

شیشه ی مرکب صدایش را شنید و در دل سیاهش خندید

 

ولی ترسید و به  او نزدیک نشد.

 

قلم های رنگارنگ هم صدایش را شنیدند و اصلا به او نزدیک نشدند.

 

و به این نحو ورق کاغذ سفید چون برف، پاکیزه و سفید ماند،ولی...خالی از نوشته.

 

 

بازم از همه دوستانی که به من اینقد لطف داشتن

 

 و فراموشم نکردن و به وبلاگم سر زدن

 

تشکر  میکنم و براتون آرزوی شـــــــــــــــادی دارم.

 

و یک تشکر مخصوصم میکنم از داداش وحید گل

 

 که این کد موس زیبا رو برام درست کرده

 

داداش دستت طلا .ممنونم ازت.

 

و همینطور از داداش رحیم که

 

خرابکاری های وبلاگمو درست میکنه واقعا متشکرم...

 

چون تعداد رفقای من خیلی زیاده نمی تونم اسم همه رو بنویسم.

 

 با تو هم هستم آره با خودتم چرا دورو برتو نگاه میکنی 

 

 با خود خودتم. بخند به خاطر آبجیت.

 

باور کنید من هیچکدومتون رو فراموش نکردم و نمی کنم.

 

یا حق....

 

 

راستی اینم بگم اگه بهتون سر نمیزنم و خبر آپ کردنمو نمیدم برای اینه که سرعت اینترنتم خیلی پایینه و وبلاگا رو باز نمیکنه

همین بلاگفا رو به زور باز میکنه....

 

به زودی سرعتم درست میشه و به همتون سر میزنم

شــــــــــــــــــاد باشی